تابستان بود که آمدی؛ رمضان بود. گذشت با همه هرم و گرمايش. پائيز رسيد و سوز؛ خزان برگریزان گذشت و سرمای زمستان زمهریر آغازی شد بر جدائی چند ساعته امان... تابستان بود که آمدی؛ رمضان بود. گذشت با همه هرم و گرمايش. پائيز رسيد و سوز؛ خزان برگریزان گذشت و سرمای زمستان زمهریر آغازی شد بر جدائی چند ساعته امان... ٦ ماهه بودی که به ناچار تو را چند ساعتی در روز تنها می گذاشتم و بر سرکارم حاضر می شدم. سخت بود و دلتنگی.... شتاب من برای بازگشت نزد تو و اشتیاق تو برای دیدن من. کمی بعد اما، بهار آمد و تو بهار عمرم،رویش اولین غنچه های عمرت را دیدی؛ امسال نوروز، به معنی واقعی نو بود و به سان سنوات گذشته تکراری نبود؛...